زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند . پیرمرد همیشه از خرو پف های همسرش شکایت داشت و پیرزن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری او می گذاشت.
این بگو و مگو ها همچنان ادامه داشت تا اینکه روزی پیرمرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خرو پف می کند و آسایش او را مختل کرده ، شبی همه ی سر و صدای خرناس های گوش خراش همسرش را ضبط کرد پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خرو پف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا میکند غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است…؟!!
از آن شب به بعد خرو پف های ضبط شده پیرزن لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او می شود؟!؟!؟!!!
این بگو و مگو ها همچنان ادامه داشت تا اینکه روزی پیرمرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خرو پف می کند و آسایش او را مختل کرده ، شبی همه ی سر و صدای خرناس های گوش خراش همسرش را ضبط کرد پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خرو پف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا میکند غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است…؟!!
از آن شب به بعد خرو پف های ضبط شده پیرزن لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او می شود؟!؟!؟!!!








دیدگاهتان را بنویسید