دانـلـود رمـان قـاصـدک بـرای مـوبـایـل
دانلود رمان قاصدک برای موبایل
دانلود رمان قاصدک
رمان قاصدک
نام کتاب : قاصدک
نویسنده : مرتضی بناری
حجم کتاب : 222 کیلوبایت (با فرمت جار-jar)
ساخته شده با نرم افزار : کتاب ساز
خلاصه داستان :
عقربه های ساعت،دوازده شب را نشان می داد .مینا نگاه خسته اش را از دکتر بر گرفت و پشت به او به طرف پنجره ایستاد ،برف کم کم شروع به باریدن کرده بود ،در حالی که بغض کرده بود با التماس گفت :
– دکتر تو رو خدا هر کاری از دستتون بر می یاد براش انجام بدین .
دوباره چرخی زد و چشمان در اشک نشسته اش را به چشمان دکتر دوخت و گفت:
خودتون می دونین ،تو این دنیا من هیچکس به غیر از مادرم رو ندارم ،اگه اون از دستم بره،چه خاکی به سرم بریزم ؟به کی پناه ببرم؟
و بعد صورتش را در میان دو دست گرفت و هق هق گریه اش در فضای خانه پیچید.
دکتر در حالی که پالتواش را می پوشید ،خود را خم کرد و دوباره دستش را روی پیشانی پیرزن گذاشت .آه سردی کشید و گفت:
دخترم نگران نباش ،فقط دعا کن .من هر کاری از دستم بر می اومد براش کردم،بقیه اش دست خداست،البته بستگی به روحیه خودش هم داره.اگه تا صبح تبش پایین تر اومد ،مطمئن باش حالش خوب خواهد شد .حالا هم آروم بگیر و کارهایی رو که بهت سفارش کردم انجام بده ،تو دختر صبوری هستی ،انشاءالله خدا کمکت می کنه…
دکتر دستی به سر و روی گندمگونش کشید و به طرف در به راه افتاد و ادامه داد:
– فردا صبح می یام یه سری بهش می زنم .
– ممنونم دکتر خدا عوضتون بده .
– خداحافظ دخترم.
– خداحافظ،مواظب خودتون باشید!
– مثل اینکه من دکترم نه شما خانوم کوچولو!
این جمله را دکتر همراه با لبخند ادا کرد.لبخند تلخی بر لبان مینا نشست و وقتی سکوت دوباره بر فضای خانه حاکم شد،در حالی که قامت بلندش را به دیوار تکیه داده بود،آرام نزدیک بستر مادر نشست ،و به اشکهایش اجازه داد تا صورت زیبایش را نوازش کنند.دردی سخت سینه اش را می فشرد و ترس از تنهایی بر جانش چنگ می انداخت،گذشته اش را کابوس می پنداشت و آینده را تاریکتر از گذشته می دید.
قالب کتاب : JAR
منبع : اختصاصی کافه پاتوق









دیدگاهتان را بنویسید