زیـبـاتـریـن دکـلـمـه هـای دهـه فـجـر
زیباترین دکلمه های دهه فجر
دکلمه های دهه فجر
میخکها بر سر راهت نهادهاند و خیابانها، حریر گلهاى سرخ و سفید را فرش راهت ساختهاند؛ مگرنه اینکه قدمهاى فرشته باید بر صحن و سراى آینهها نهاده شود؟! بهار باغ خزانزده، شایسته این تجلیل است.
امام! تو آمدى؛ با قامتى بلند و ردایى بر دوش، تا جهالت عصر ظالمان رفاهزده را ریشهکن کنى، تا دخترکان زنده به گور شده اندیشههاى پاک را از ظلم حکومت پدران مستبدشان برهانى.
آمدنت، باران را به شوق واداشت و بىکران دریا را در کویر و بیابانها، گستراند.
آمدنت، ظلمت را شکافت و فجر را از میان افقهاى سرخ و خونین، بیرون کشید.
تو، خورشید ظلمتشکن فجر همیشه سرخ ایرانى…
دنیا در هزاره بدبختىهایش رها شده بود.
تاریکى، پا از گلیم خویش فراتر نهاده بود و قلب انسانهاى تکیه داده به سایه گندم را استخدام مىکرد. دریا در صحن آب و در غربتى محض، درد مىکشید و تلاطم امواج محبت، بر دوش خاطرهها تشییع مىشد.
شب، خورشید آزادى را احاطه کرده بود و آرزوى صلح، در دلهاى زلال مردم جارى بود.
لبخند لحظهها
باد، به یک بار تقویم سرنوشت را به هم زد. لحظهها در سکوت مظلومیتشان لبخند زدند و بلوغ پنجرههاى سبز باغ را جشن گرفتند.
دقیقههاى نوجوان انقلاب، قسم یاد کردند تا روزهاى خاکسترى دنیا را به ابدیت بسپارند.
سوگند خوردند که روى پاى غیرتشان بایستند و طاغوت و استکبار را عزادار باور پلیدشان کنند.
سوگند خوردند که داغهاى کمرشکن و زخمهاى بىمرهم را التیام بخشند، مشق همت و اتحاد را در مسیر ماه جارى کنند و از خُم ولایت، سیراب گردند. سوگند خوردند تا باورهاشان بیمه نشده، بىگدار به آب نزنند.
سوگند خوردند تا در سایه ایمان شعلهور و رهبرشان، تکلیف تمام شمعهاى زمانه را روشن کنند.
با کولهبارى از نفسهاى سپید
صبح، با کولهبارى از نفسهاى سپید، دمید. ستارهها، پنهان شدند و خورشید، سوار بر سریر شعر، ظهور کرد.
باران، دامن گلهاى نوشکفته وجود را تکان داد و سبد سعادت را به دستشان هدیه کرد.
ضریب نفسهاى صبح، با ضربان قلب عالم درآمیخت و فریاد زد… .









دیدگاهتان را بنویسید